به وبلاگ تخصصی حقوقی احج خوش امدید.احج مخفف انجمن حقوقدانان جوان میباشد و معنای خاص دیگری ندارد وبلاگ احج به بررسی و تحلیل آخرین اخبار و مطالب و ارائه مقالات حقوقی از اساتید و پژوهشگران حقوقی می پردازد و از نظرات خوانندگان در این زمینه استقبال می نماید که توسط محمد حاجی حسین فارغ التحصیل رشته ی حقوق راه اندازی شده .با تشکر از بازدید شما وبلاگ تخصصی حقوقی احج
وبلاگ تخصصی حقوقی احج
اخبار و روزنامه و مقالات و دانلود نرم افزارهای حقوقی 
قالب وبلاگ
مدیر وبلاگ(محمد حاجی حسینی
اخرین نوشته های وبلاگ احج
سایتها و وبلاگهای حقوقی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ahaj و آدرس ahaj.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نظر سنجی در مورد عملکرد وبلاگ
قرآن آنلاین




در اين وبلاگ
در كل اينترنت

نمي‌خواستم بكشمش

خسرو، جوان دانشجو كه فكر مي‌كرد با ورود به دانشگاه زندگي‌اش متحول مي‌شود و به روزهاي خوب زندگي فكر مي‌كرد، به‌خاطر قتلي كه مرتكب شده خودش را در زندان مي‌بيند. اين جوان كه به خاطر عذاب وجدان مرتب گريه مي‌كند، جزئيات قتل رويا، دختر مورد علاقه‌اش را توضيح مي‌دهد.

تو و رويا چه مدتي با هم دوست بوديد؟

ما وقتي آشنا شديم كه 15 ساله ‌بوديم. من و رويا همسايه ‌بوديم و وقتي با هم دوست شديم من عاشقش شدم.كم‌كم آنقدر به او علاقه‌مند شدم كه ديگر نتوانستم فراموشش كنم و به او گفتم كه مي‌خواهم به خواستگاري‌اش بيايم.

شما كه با هم خوب بوديد و به گفته خودت عاشق رويا بودي چرا او را كشتي؟

من هنوز هم عاشق رويا هستم و آنقدر دوستش دارم كه نمي‌توانم فراموشش كنم. قتل او يك حادثه بود. من اصلا نمي‌خواستم او را بكشم.

در دادسرا مدعي شدي كه با رويا رابطه داشتي درست است؟

بله ما با هم بارها رابطه ‌داشتيم چون من به رويا قول داده‌ بودم كه با او ازدواج كنم، او قبول كرد كه با من رابطه ‌داشته ‌باشد. البته من هيچ‌وقت زيرقولم نزدم. تا لحظه آخر هم به او گفتم كه مي‌خواهمش و سر قولم هستم.

چرا با هم دعوا كرديد؟

رويا به من گفت كه بيا با هم ازدواج كنيم، گفتم حتما اين كار را مي‌كنم، اما حالا نمي‌توانم. گفت بايد حالا اين كار را بكنيم. وقتي من مخالفت كردم گفت كه اگر با من ازدواج نكني از تو شكايت مي‌كنم و مي‌گويم كه با من رابطه داشتي، آنقدر اين حرف را تكرار كرد كه نتوانستم خودم را كنترل كنم به همين خاطر چاقو درآوردم.

تو مدعي هستي كه واقعا مي‌خواستي با مقتول ازدواج كني پس چرا وقتي او به تو اصرار كرد كه حالا ازدواج كنيد، قبول نكردي؟

من دانشجو بودم و دو سال بود كه درس مي‌خواندم. سربازي نرفته ‌بودم و شغلي هم نداشتم. به هر حال زندگي مشترك شرايطي خاص داشت كه بايد آن را قبول مي‌كرديم، اما در اين شرايط من نمي‌توانستم كاري بكنم. به همين خاطر اصرار مي‌كردم كمي بيشتر صبر كنيم.

حالا بگو چرا رويا اصرار داشت كه هر چه زودتر با هم ازدواج كنيد؟

مي‌گفت مي‌ترسد من رهايش كنم در حالي كه من به او اطمينان داده ‌بودم اين كار را نمي‌كنم. درخواست كردم كه تحمل كند، اما مي‌گفت ديگر به خاطر من صبر نمي‌كند.

خانواده رويا در جريان بودند كه تو با دخترشان رابطه داري؟

بله، مادرش در جريان بود. حتي بعضي وقت‌ها كه به خانه‌شان مي‌رفتم تا با هم رابطه داشته ‌باشيم مادرش در خانه بود. البته در مورد پدرش چيزي نمي‌دانم، اما مطمئن هستم كه مادرش در جريان قرار داشت.

پس ترس رويا از چه بود؟

حرف درستي به من نمي‌زد و من واقعا نمي‌دانم از چه مي‌ترسيد، اما آن روز خيلي اصرار داشت كه من هر چه زودتر به خواستگاري‌اش بروم.

تو هميشه با خودت چاقو حمل مي‌كردي؟

از وقتي با رويا آشنا شده ‌بودم چاقو حمل مي‌كردم، رويا از من خواسته‌ بود كه چاقو داشته ‌باشم.

چرا، مگر رويا از چيزي مي‌ترسيد؟

نه. اما به من مي‌گفت كه دوست دارد من چاقو داشته ‌باشم و به خاطرش دعوا كنم. من هم قبول كردم چون واقعا رويا را دوست داشتم.

چرا رويا از تو مي‌خواست به خاطرش دعوا كني؟

چون فكر مي‌كرد اگر به خاطرش دعوا كنم حتما خيلي دوستش دارم. به همين خاطر به من مي‌گفت هر وقت به من متلك گفتند بيا دعوا كن.

تو هم دعوا كردي؟

بعضي وقت‌ها اين كار را مي‌كردم، البته من زياد اهل دعوا نبودم، اما براي اين ‌كه به رويا ثابت كنم دوستش دارم چند بار اين كار را كردم.

مادر رويا مي‌گويد تو دخترش را اغفال كردي. درست است؟

نه من اين كار را نكردم. او خودش مي‌داند رابطه من با دخترش با رضايت كامل بود. من او را مجبور نكرده بودم، ضمن اين ‌كه او در جريان اين رابطه بود.

چرا بعد از اين‌ كه رويا را با چاقو زدي فرار كردي؟

ترسيده ‌بودم. آنقدر ترسيدم كه حتي راه خانه را گم‌ كرده ‌بودم. وقتي موضوع را به خواهرم گفتم سعي كرد كمك كند، حتي با مادر رويا تماس گرفت و موضوع را گفت اما كار از كار گذشته ‌بود.

حرفي با اولياي‌دم داري؟

من در دادگاه به پايشان افتادم و درخواست بخشش كردم و گفتم كه از كارم خيلي پشيمان هستم، من تا پايان عمرم مديون رويا هستم و درخواست دارم خانواده‌اش به جواني من رحم كنند و من را ببخشند.

هرگز نمي‌بخشيم

پدر و مادر رويا درخواست قصاص كرده‌اند و مي‌گويند از اين خواسته گذشت نمي‌كنند. مادر رويا مي‌گويد: نمي‌توانم خسرو را ببخشم. او دخترم را از من گرفت و حالا بايد تاوانش را پس دهد.

او مي‌گويد: ما با هم همسايه ‌بوديم و رفت ‌و آمد خانوادگي داشتيم. خسرو هم با خانواده‌اش پيش ما مي‌‌آمد، گاهي هم تنها مي‌‌آمد و كاري داشت انجام مي‌داد. من اصلا باورم نمي‌شد كه آنها با هم رابطه داشته‌ باشند و فكر نمي‌كردم كه خسرو اين‌طور به ما خيانت كند. من او را مثل پسر خودم مي‌دانستم.

وقتي خواهر خسرو با من تماس گرفت و گفت برادرش رويا را زخمي كرده اصلا نمي‌دانستم بايد چه كنم. به بيمارستان كه رسيدم ديدم دخترم مرده‌ است. اگر خسرو به خواستگاري رويا مي‌‌آمد ما مخالفتي نمي‌كرديم و لزومي نداشت كه دخترم را بكشد. حتي اگر دوست نداشت به رابطه‌اش با رويا ادامه دهد، مي‌توانست برود. دليلي نداشت كه اين‌طور دخترم را بكشد.

او مي‌گويد: خسرو به دست و پاي من افتاد و از من خواست كه او را ببخشم، اما من اين كار را نمي‌كنم و حتي شده خانه‌ام را بفروشم تفاضل ديه را مي‌پردازم تا قاتل دخترم قصاص شود. من هرگز او را نمي‌بخشم.

 
 

[ شنبه 6 اسفند 1390برچسب:, ] [ 19:49 ] [ محمد حاجی حسین ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

وبلاگ احج (انجمن حقوقدانان جوان ) به بررسی و تحلیل آخرین اخبار و مطالب و ارائه مقالات حقوقی از اساتید و پژوهشگران حقوقی می پردازد و از نظرات خوانندگان در این زمینه استقبال می نماید که توسط محمد حاجی حسین فارغ التحصیل رشته ی حقوق راه اندازی شده و این وبلاگ طبق قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند. با تشکر از انتخاب شما
موضوعات وب
لینک های مفید

سایت مجلس شورای اسلامی

امکانات وب
حق بالاتر از قانون است(ضرب المثل روسی

ابزار هدایت به بالای صفحه

با تشکر از بازدید شما. موفق باشید